خوشبختانه باردار نیستم. الان یهو همه چی ام بهم می ریخت اگه باردار می بودم و از اونجایی که خیلی رو برنامه کار می کنم، ترس اینکه چکاب هنوز ندادم و معلوم نیست آهن و . سرجاش هست یا نه و بدنم آماده هست یا نه و . داشت دیوانه ام می کرد.
.
هنوز همسر حالش خیلی خوبه. و خوشحالم. اگه می دونستم از همون روز اول اعلام جنگ می کردم ه و خودم جوابش رو می دادم هر سری تا اینقدر رو جفتمون فشار نباشه.
.
اون موقع که من هیچ جوابی به خواهره نمی دادم و فقط اون اذیت می کرد مدام تلفن دست مادر و خواهرش بود پشت سر من حرف می زدن و اعصاب من و همسر رو تو فرغون می ریختن. جالبه که الان شستم گذاشتمش کنار، هیچ خبری از ننه من غریبم های قبلی نیست.
.
سرم تو اداره خیلی شلوغه. یه سفر می خوایم بریم آخر هفته و می خوام بعد از اون ایشالا مراسم استقلال خانم خانما از پوشک و کهنه رو با جدیت دنبال کنم. فعلا آزمایشی کار می کنیم.
.
خانم خانما یه کارتن می دید که بچه گفت خرس بچه ی این اسب رو خورد! یهو زد زیر گریه. گفت: مامانش. بچه اش. سریع کانال رو عوض کردیم. بغلش کردم. خیلی به روابط مادر و فرزندی حساسه. گریه می کنه سریع. کلا فیلم گریه دار نباید ببینه.
درباره این سایت