اومدیم کاشان و مهمونی ها به راهه. دو تا دایی ها دعوت کردن رستوران، دیروز عصر هم رفتیم روستای عمه و تا غروب امروز اونجا بودیم. هوا عالی، منظره عالی، عمه عالی، خوش گذشت.
.
حرفای عوضی یارو اذیتم کرده و مانع نوشتنم شده. حال روحی که خراب باشه، نمیشه نوشت.
.
تا امروز به مامانم نگفته بودم چه کردن و من چی گفتم. مامان از یکشنبه هفته ی قبل تا یکشنبه شب که ما رسیدیم کاشان، حالش بد بوده، استرس داشته.
درباره این سایت