محل تبلیغات شما

اومدیم کاشان، و تحویل سال خونه ی مادربزرگم بودیم. چهار سال بود خونه ی مادرشوهر بودیم سال تحویل و خیلی دلم میخواست با خانواده ی خودم باشم. امسال خودم رو به همسر و مادرش و باباش ترجیح دادم. مهربونی هم اندازه داره. خودمم دل دارم. 

جاتون خالی خیلی خوش گذشت. چون ما بودیم مادربزرگم دایی و خاله ام رو هم گفت برا شام بیان. 

البته تا سال تحویل دایی و بچه‌ها موندن و چه قدر فضا شاد بود. لذت بردم از شادی دختر دایی و پسر دایی ام و بازی که تا سال تحویل با هیجان انجام می دادن، جو خونه ی مامان بزرگم خیلی شاده، خونه ی خودمونم همین طور، ولی تو خونه ی مادرشوهر متاسفانه، همیشه همه زانوی غم بغل کردن، آدم دپرس میشه، این من و جاری هستیم که این چند سال سعی کردیم جو شادی بیاریم تو خونه شون. هر سال برا همه عیدی میخریدم، کادو می کردم سر سفره هفت سین بهشون میدادم، میرفتیم صبح بازار کم و کسری سفره هفت سین رو میخریدیم، همسر وایمیساد خونه شون رو تمیز می کرد، ولی خوب پارسال عید یه جنگ راه انداخت با جاری تو ششم عید، بعدشم تیشه برداشتن برا قطع کردن زندگی من. 

امسال امیدوارم همسرم درایت بیشتری به خرج بده و نذاره کسی تو زندگی مون دخالت کنه و بفهمه خواهر و مادرش نسخه های طلاق براش میپیچن نه سعادت. 

امیدوارم خدا سرگرمشون کنه دست از سر ما بردارن.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها